Saturday, December 17, 2011

Bring On The Night

Bring On The Night by TomRaven
Bring On The Night, a photo by TomRaven on Flickr.

"You see my state, and still increase my pain
I see your face, the need for union regain.
For my welfare, you have no care, I complain
Why do you heal me not from the sickness I disdain?
You bring me down and leave me on the earthly plane;
Return me to my home, by your side let me remain.
Only when I’m dust, your mercy can entertain;
Your flowing spirit stirs up dust of the slain.
Heartbroken of your love, from breathing I abstain
My life you destroy, yet my breathing you sustain.
In the dark night of the soul, I was growing insane,
Drinking from the cups that your features contain.
Suddenly in my arms, you appeared, clear, plain;
With my lips on your lips, my life and soul gain and drain.
Be joyful with Hafiz, with love enemies detain,
With such potent love, impotent foes self-restrain.

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کـنی دردم
تو را می‌بینـم و میلـم زیادت می‌شود هر دم
بـه سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
بـه درمانـم نـمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهـت گردم
ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هـم
کـه بر خاکـم روان گردی به گرد دامنـت گردم
فرورفـت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی
دمار از مـن برآوردی نـمی‌گویی برآوردم
شـبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستـم
رخـت می‌دیدم و جامی هـلالی باز می‌خوردم
کـشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نـهادم بر لـبـت لـب را و جان و دل فدا کردم
تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم"
Hafez

No comments:

Post a Comment